گریه گرگ در اورژانس ـ خاطره پزشکی
 
      گریه گرگ در اورژانس ـ خاطره پزشکی
 
نوشته :دکتر رحمت سخنی از مرکز آموزشی درمانی امام خمینی (ره) ارومیه
 
 ویراستار : سیمین گله بان از ارومیه
 
آن صبح با چشمانی خواب آلود و بعد از یک شیفت عصر و شب بسیار خسته کننده از پاویون خارج و به طرف در خروجی بخشها راهی شده بودم،که جلوی در اورژانس دیدم،مردی به هر رهگذری که روپوش سفید پوشیده التماس می کند و با گریه و زاری نا راحت کننده ای، تقاضای کمک می کرد.در دستش چکهای مسافرتی با رقم های درشتی بود که به صورت افراد می گرقت و می گفت:این را بگیرید و فقط یک روز به او عمر زیادی بدهید.من پدرم را از هر کس و هر چیز بیشتر دوست می دارم.تو را به خدا این دویست میلیون تومان را به عنوان دست مزد از من قبول کنید و پدرم را نجات دهید!!لحظه به لحظه ازدحام جمعیت دور این فرد بیشتر می شد.از کنارش گذشتم و وارد اورژانس شدم.از پرستاری پرسیدم که این مرد چه اش شده و این معرکه را به چه  خاطر بوجود آورده است؟ در جواب شنیدم که این مرد پسر یک قاچاقچی مشهور است که میلیاردها تومان از طریق قاچاق ثروت جمع کرده و مدتی است که به بیماری سرطان بسیار پیشرفته مری مبتلاست و الان هم در حال مرگ می باشد.پسرش نیز قاچاقچی است.پرونده بیمار سرطانی را مطالعه کردم.مردی حدود 68 ساله ، سیگاری،معتاد به مواد مخدر و مشروبات الکلی که از بیست روز پیش مشخص شده که سرطان دارد و روز به روز کاهش وزن پیدا کرده و نهایتا کارش به اورژانس و آی سی یو کشیده بود.موقعی که پیرمرد را از نزدیک دیدم بیشتر به یک تخته چوب خشکیده می ماند.وقتی عکس روی دفترچه اش را که به تازگی انداخته بود با وضعیت فعلی اش مقایسه می کردم بسیار متاسف و متعجب شدم.ولی بعد کم کم نگاههای هراسان مادرانی را که پسران و دخترانشان توسط این فرد معتاد شده و زندگی صدها زن و مردی که از هم پاشیده و هزاران بچه،یتیم و بی سرپرست مانده بودند،جلوی چشمانم مسجل و رژه رفتند، دیگر چندان ناراحت نشدم . چرا که این افراد بیمار نبودند، بلکه افعی هایی بودند که خداوند متعال انتقام آنانی که توسط این گرگ ، به خاک سیاه کشیده را فقط با یک بیماری بیست روزه گرفته بود.آن هنگام که در فکر عاقبت کار این قاچاقچی سرطانی بودم،یکدفعه قلب بیمار برای همیشه ایستادو پزشکان آی سی یو نتوانستند حتی یک ثانیه به عمرش بیفزایند.پسره که فهمید پدرش فوت کرده،چک های مسافرتی را به هوا پرت می کرد و می گفت:این پولها به صاحبش وفا نکرد،چگونه به من وفا خواهند کرد؟ بله آن روز در اورژانس گرگ گریست ولی هیچ سودی از این گریه نکرد.این چنین ماجراهایی که درآن افرادی با استفاده  قاچاق مواد مخدر ، اسلحه و ... به ثروتهای نامشروع رسیده اند را بارها در اورژانس دیده ام ، که چگونه در اثر تصادف، نزاع های بین گروهی و باندی ، بیماریهای صعب العلاج ، زندانهای طویل المدت و..... به بدترین صورت از دنیا رفته اند.نشنیده ام که این گونه افراد به مرگ طبیعی از دنیا بروند.ولی چه سوددر منطقه ای که ما هستیم به خاطر مرزی بودن چه بسیار قاچاقچیانی هستند که براحتی هزاران تن مواد مخدر ،مشروبات الکلی و ... وارد یا خارج می کنند و در شهرما اورمیه وشهرهای مرزی  مجاور بهترین خانه ها،مغازه ها و پاساژها و باغات و زمین ها را تصاحب کرده اند.چه بسیارند از این افراد که  بهترین فرزندان این مرز و بوم را شهید و منطقه را نا امن می کنند.نمی دانم شاید در مناطق مرزی،بیعدالتی ،تبعیض ، بیکاری،فقر و مشکلات اقتصادی، فقر فرهنگی ،عدم سرمایه گذاری دولتهای قبلی در ایجاد کارخانه های صنعتی و ... باعث شده که یک عده به طرف قاچاق کشیده شوند.ولی  این را می دانم که اگر دولتها بخواهند،می توانند براحتی برای کاهش فاصله طبقاتی ، اجرا و برقراری عدالت واقعی اجتماعی با ایجاد امنیت و راه اندازی کارخانه هایی که تولیداتشان مورد نیاز کشورهای همسایه میباشد ،زندگی با آرامشی چون کشورهای اروپایی ایجادکرده.و باعث پیشرفت جوانان مناطق مرزی شوند. باور کردنی نیست دهها سال است که یک پل بسیار ساده دریایی یا همان میانگذر شهید کلانتری در دریاچه ارومیه ساخته نشده است و آلان نیز ناقص و خدا میداند چندین سال بعد این مسئله ساده رخ خواهد داد خدا میداند خدا .....