سایت مشاوره پزشکی دکتر رحمت سخنی

مشاوره رایگان در تمام رشته های پزشکی

سایت مشاوره پزشکی دکتر رحمت سخنی

مشاوره رایگان در تمام رشته های پزشکی

میگویند من جز 10نفر مردخبرساز سال 1390 هستم !!

سایت اطلاع رسانی دکتر رحمت سخنی Dr.Rahmat Sokhani

  میگویند من جز 10نفر مردخبرساز سال 1390 هستم !! 

نوشته :دکتررحمت سخنی ازارومیه مرکزآموزشی درمانی امام خمینی (ره) 

Dr.RAHMAT SOKHANI 

امروز تاریخ بیست و هشتم اسفند ماه سال هزار سیصد ونود در قسمت نظرات آخرین پست سایتم متوجه پیامی از طرف مدیر سایت خوب ارومیه خبر http://www.urmia-khabar.ir/  با این مضمون شدم : شما جز ده نفر مرد سال استان انتخاب شدید !!...کمی شوکه  شدم وبه آدرس لینک فوق http://www.urmia-khabar.ir/index.php?option=com_content&view=article&id=1336&lang=fa رفتم ولی با کمال تعجب دیدم خبر کاملا درست است . بسیار تلاش نمودم  علت این انتخاب باشم  ولی به نتیجه ای نرسیدم .همردیف شدن با مردان بزرگی همچون جناب آقای سیامند رحمان قهرمان مسابقات وزنه برداری معلولان جهان ،دکتر ابراهیم فتح الهی معاون محترم استاندار آذربایجان غربی ،جناب آقای نادر قاضی پور نماینده محترم ارومیه در مجلس شورای اسلامی و...افتخاربسیاری بزرگی است ولی بی شک تکلیف و مسئولیتی فوق العاده سنگین ومضاعف دیگری بر دوش این بنده سرتا پا تقصیر خواهد گذاشت به هر تقدیر با تبریک به تمام دوستان  که نامشان در جز لیست لینک یادشده هستند امیدوارم هرروز بیش از روز قبل بر عزت و افتخار دین و مذهب و ایران اسلامی ، مخصوصا سرزمین آذربایجان همیشه سر سبز و افتخار آفرین وقهرمان پرور همچون باکریها ،امینی ها .... افزوده شده و این سرزمین دلاور و پاک را از کید دشمنان حفظ نموده و بر تعداد افتخارات ،اختراعات ،ثروت ،دانش و عزت آذربایجان بیافزاید واز خداوند متعال و مسئولین کشورمان خواستارو آرزومندم فکری نیز به حال بیابان و کویر اورمیه که قبلا دریاچه اورمیه نامیده میشد بیاندیشند تا فلامینگوهای مهاجر و مسافر سرود غمگینانه این دریاچه بینوای  را در بین ملل دیگر نسرایند و اشک نریزند باشد که بدون دخالت دیگران با مدیریت صحیح و بهره گیری از تمام پتانسیلهای کشور همچون انتقال آب از دیگر نقاط به این دریاچه و...بتوانیم در احیای مجدد این دریاچه خشک شده سهمی داشته باشیم واز سویی مورد اعتاب و سرزنش دیگر نسلهای مان نباشیم .انشالله

   

حسن حاتم اینانلومحمد رنجبری


1-سیامند رحمان قهرمان مسابقات وزنه برداری معلولان جهان

2-نادرقاضی پور نماینده مجلس شورای اسلامی

3- دکتر ابراهیم فتح الهی معاون استاندار آذربایجان غربی 

4-حامد عطایی روزنامه گار

5- دکتر رحمت سخنی

6- حجت اسلام بابا زاده  نویسنده

7- "محمد رنجبری نویسنده و شاعر

8-حسن حاتم اینانلو طنز نویس

9- سیاوش سلیمانی پور بسیجی نمونه

10-کامبیز گلشنی سازنده دستگاه مین یاب

http://www.rs272.com/

WEST AZERBAIJAN  URMIA--Dr.RAHMAT SOKHANI

فاجعه سیل پاکستان از نگاه تصویر

سایت اطلاع رسانی دکتر رحمت سخنی Dr.Rahmat Sokhani

فاجعه سیل پاکستان از نگاه تصویر 


دکتر رحمت سخنی از مرکز آموزشی درمانی امام خمینی (ره) ارومیه

pakistan-flood-1-1


http://www.rs272.com/

http://rs1362.blogdoon.com/

http://rs272.persianblog.ir/

http://www.sahand272.blogfa.com/

http://www.rs272.parsiblog.com/

WEST AZERBAIJAN  URMIA--Dr.RAHMAT SOKHANI

بیوگرافی کامل مستر بین کمدین معروف انگلیسی

mr bean dance

       بیوگرافی کامل مستر بین کمدین معروف انگلیسی 

 

         ROWAN SEBASTIAN ATKINSON

 انتخاب : دکتر رحمت سخنی از مرکز آموزشی درمانی امام خمینی (ره) ارومیه تاریخ تولد: 6 ژانویه 1955.
محل تولد: نیوکاسل انگلیس.
شغل: بازیگر
، کمدین، نویسنده.
تحصیلات: مهندسی الکترونیک از دانشگاه نیوکاسل و آکسفورد.
علت شهرت: MR
.BEAN
قد: 183 سانتی متر.
پدر: ERIC ATKINSO
شغل: کشاورز
مادر: ELLA MAY ATKINSON
برادرها: RYBERT-RODNEY
همسر: SUENTRA SASTRY--
شغل: آرایشگر و گریمور
ازدواج:1990.
پسر: BENJAMIN
دختر: LILY
جوایز دریافتی:
BRIT ACADEMY AWARDS
OLIVIER THEATRE AWARDS

 Www.JavadAkar.infO
 وی در دوران دبستان با تونی بلر هم کلاسی بوده است. 
وی از سال 1979 فعالیت هنری خود را آغاز کرد. 
وی از کودکی دچار لکنت زبان میباشد.وی قادر به تلفظ صحیح حرف B نمیباشد. 
وی صاحب چندین اتوموبیل ریسر و اسپورت میباشد.تفریح و سرگرمی وی مسابقات اتومبیل رانی سرعت میباشد.وی در این زمینه مهارت زیادی نیز داراست.

(روان آتکینسون) معروف به (مستربین) کمدین معروفی که سال‌هاست خنده را بر لبان مردم دنیا می‌نشاند، در 6 ژانویه 1955 در (نیوکاسل) انگلیس در منطقه (تینه) متولد شد. پدرش (اریک آتکینسون) و مادرش (الا می)‌ نام داشت. او دو برادر بزرگ‌تر به نام‌های (روبرت) و (رودنی) دارد. پدرش یک مزرعه‌دار ساده بود. (روان) بعد از اتمام تحصیلات ابتدایی و دبیرستان در دانشگاه (نیوکاسل) در رشته مهندسی برق مشغول به تحصیل شد. مدتی بعد دانشگاهش را به
(آکسفورد) منتقل کرد و تحصیلاتش را در همان رشته در دانشگاه (آکسفورد) به پایان رساند.

http://www.javadakar.info

او از نوجوانی به بازی در نقش‌های کمدی علاقه فراوانی داشت. او در این زمینه از استعداد خاصی برخوردار بود. (روان) در دانشگاه (آکسفورد) با فیلمنامه‌نویس طنز معروف (ریچارد کورتس) آشنا شد و فعالیت‌هایش را در زمینه بازیگری کمدی زیرنظر این فیلمنامه‌نویس آغاز کرد. او در چند نمایش کوتاه طنز که در سالن آمفی تئاتر دانشگاه اجرا شد ایفای نقش کرد و بسیار مورد توجه تماشاچیان قرار گرفت. (روان) کار حرفه‌ای خود را در این زمینه در سن 23 سالگی و در سال 1978 با ایفای نقش در یک نمایش کمدی با نام oclock news شروع کرد.
این نمایش یک تقلید خبر طنزآمیز بود که از شبکه
BBC انگلیس پخش می‌شد. این نمایش کمدی که پخش آن مدت چهار سال ادامه داشت موفقیت چشمگیری به دست آورد و در این مدت چهار سال (روان) جوایز ملی و بین‌المللی فراوانی را از اتحادیه‌های مختلف از آن خود کرد. (روان) که با بازی در این سریال محبوبیت خاصی در انگلیس پیدا کرده بود در سال 1980 به این ترتیب عنوان بازیگر سال BBC را از آن خود کرد و مورد تقدیر قرار گرفت. (روان) در سال 1981 در یک نمایش تک نفره طنز در تئاتر (وست اندلندن) بازی کرد و بعد از اتمام یک فصل کامل بازی جایزه بازیگر کمدی سال اتحادیه تئاتر (وست اندلندن) را از آن خود کرد. او جوان‌ترین فردی بود که تا آن زمان تئاتر تک نفره طنز بازی کرده بود. دومین نمایش تک نفره او در سال 1988 نه فقط در لندن بلکه در نیویورک، استرالیا، نیوزلند و خاورمیانه بسیار موفقیت‌آمیز بود و مورد استقبال قرار گرفت.او در سال 1983 با همکاری فیلمنامه‌نویس (ریچارد کورتیس) نمایش طنز( )Black Adder(افعی سیاه) را برای BBC ساخت که این سریال نیز برنده جوایز فراوانی در سطح بین‌المللی شد و (روان) به واسطه بازی در نقش اول این سری نمایش‌ها برای دومین بار عنوان بهترین بازیگر سال BBC را از آن خود کرد. این سریال در چهار دوره متوالی پخش شد.

http://www.javadakar.info
معروف‌ترین کار تلویزیونی بزرگ او در سال 1989 ساخته شد. این سریال کمدی صامت، مجموعه نمایش‌های (مستربین) بود که برای شبکه‌های ITV و HBO توسط شرکت (تایگر اسپکت) ساخته شد. در این مجموعه نمایش‌های طنز، (روان) نقش یک شهروند انگلیسی دست و پا چلفتی را بازی می‌کرد که بدون کلام و بیشتر با شکلک‌های صورت و حرکات خنده‌دار، خنده را بر لبان تماشاگران می‌نشاند. این سریال برنده جوایز بین‌المللی فراوانی از جمله (رز طلایی مونترایکس) شد و در سال 1995 نیز عنوان بهترین نمایش کمدی را از آن خود کرد

این سریال از شروع ساختش بسیار مورد توجه کشورهای مختلف دنیا قرار گرفت و در بیش از دویست کشور مهم دنیا فروخته شد و از آن به بعد (روان) به عنوان (مستربین) در سطح بین‌الملل معروف شد. این مجموعه نمایش‌ها از لحاظ اقتصادی برای تلویزیون انگلیس پرفروش‌ترین سریال دهه نود به شمار می‌رفت. این مجموعه از سال 1989 تا 1995 در تلویزیون بریتانیا ساخته و پخش می‌شد. در سال ( 1997روان) یک فیلم سینمایی را نیز با این نقش بازی کرد که (بین، نمایش واقعه ناگوار) نام داشت و در سطح جهان موفقیت‌های فراوانی را از آن خود کرد...

یک نویسنده

(روان آتکینسون) نه تنها یک بازیگر بلکه یک نویسنده، تهیه‌کننده و دوبلر معروف فیلم‌های کمدی در اروپا به شمار می‌رود وی می‌گوید: یک فیلم کمدی خوب علاوه بر بازی خوب یک کمدین نیاز به یک موسیقی زیبا، یک کارگردانی خوب و یک فیلمنامه زیبا دارد.
او در مورد مجموعه (مستربین) می‌گوید: من هرگز دوست ندارم از مستربین که با آن در سطح دنیا شناخته شده‌ام جدا شوم. من از بازی در این نقش لذت فراوانی می‌برم.(روان) علاوه بر این مجموعه‌های تلویزیونی، فیلم‌های سینمایی بسیار موفقی را هم در کارنامه هنری خود دارد.
(روان) در سال 2006 ساخت دومین مجموعه مستربین را آغاز کرده است که در 29 مارس 2007 به سینماها آمد. این مجموعه تعطیلات مستربین نام دارد.

ازدواج مستربین
روان در فوریه 1990 با (سانتراسایستی) ازدواج کرد که حاصل این ازدواج دو فرزند به نام‌های (بنیامین) و (لیلی) می‌باشد. قابل ذکر است که مستربین عاشق ماشین‌های سریع‌السیر از جمله (استون مارتین) است. وی در خصوص ماشین‌های تندرو مقالاتی را در مجلات ماشین منتشر کرده است

عید ۸۹ بر شما دوستان مبارک باد

f_13972006040m_d0692a3.gif

 

سلام: خیلی خوش آمدیدسلام: خیلی خوش آمدیدسلام: خیلی خوش آمدیدسلام: خیلی خوش آمدیدسلام: خیلی خوش آمدید

 

 

سلام دوستان خوب  با ذوق من با دریک جمله:

عید تان مبارک  

Birds_bird_2_prv.gif

دکتر رحمت سخنی از مرکز آموزشی درمانی امام خمینی (ره)

ارومیه مرکز همیشه سرسبز وغیور آذربایجان غربی AZERBAIJAN 

rs272@yahoo.com


 

نمایش تصویر در وضیعت عادینمایش تصویر در وضیعت عادینمایش تصویر در وضیعت عادی

 

 

دردل دل با مادر شهیدم خانم جمیله رمضان شیخ سرمست

شهیده جمیله رمضان شیخ سرمست ودکتر رحمت سخنی (پسرشان )

دردل دل با مادر شهیدم خانم جمیله رمضان شیخ سرمست

نوشته :دکتر رحمت سخنی از ارومیه

مادرجان نمیدانم از کجا شروع کنم ؟ولی میتوانم تصویر آخرین نگاهت را قبل رفتن به قربانگاه عشق تجسم کنم . چه روزهای سختی که بدون تو و پدر(شهید محمد سخنی ) بعد شهادتت متحمل نشدیم .آن روز نفرین شده کاملا یادمه، تو سی و هفت ساله بودی و برای خریدن نان خانه را ترک  و مادوبرادر و یک خواهربه مدرسه رفته بودیم .یادته دبیرستان من چند قدمی کوچه یمان قرار داشت .ساعت ده صبح یازدهم سال 1365بناگاه دبیر انگلیسی مان وارد اتاق شده و به آرامی گفت بچه ها همه برید بیرون !!!ماهم ناخواسته و سراسیمه خود را به طبقه پائین مدرسه رساندیم. ولی فرصت خروج از در مدرسه را پیدانکردیم ،زمین و زمان لرزیدولی شبیه زلزله یا بلای آسمانی نبود ، بلکه آنروزها به اون میگفنتند بمباران شهرها!!.وقتی از دبیرستان بیرون اومدم مردمی را دیدم که هرکدام به نقطه نامعلومی میدویدند .همه جای شهر را آتش ودود فراگرفته بود.صدای انفجارهای متعدد همراه با تکانهای شدید زمین تا دهها دقیقه طول کشید .بخانه که دویدم، خواهر کوچکم درمنزل همسایه بود و گریه میکرد اما از تو خبری نبود .زن همسایه گفت : مادرت به نانوایی رفته ،سریع با دوچرخه به طرف نانوایی رفتم ،اکثر کوچه های محله یمان بعلت بمباران در حال سوختن بوده و همه جا آثار بمبهای ضد نفر جنگنده های رژیم ملعون صدام دیده میشد .در هرطرف، دست وپاهای بدون بدن و سوخته یا تکه تکه شده یافت میشد .چند اتوبوس و ماشین  با آدمهایشدر حال سوختن بودند.سمت نانوایی، مردم زیادی جمع بوده و چند شی همچون چوب خشک از داخل نانوایی در آوردند،  بناگاه فردی مثل دیوانه ها ، یعد دیدن اونها فریاد کنان فرار نموده و موقع فرار مرتب میگفت : خدایا اون شاطره،خدایا اون شاطره که سوخته !!.اونجا من تورا نیافته و همه جا را به دنبالت گشتم .ولی نه همسایه نه فامیل نه دوست هیچکدام از تو خبری نداشتند .ظهر شد و برادر کوچک و خواهرم از مدرسه آمدند.تشویش و نگرانی این کودکان ،نگرانی منو بیشتر کرد. اگه یادت باشه من اون وقت نوزده سالم بود .ظهر به عصر و عصر به شب تبدیل شده، ولی باز از تو خبری نبود.کم کم اکثر فامیل درخانه ما جمع شدند و نگرانی ما را دوچندان کردند، فردای آنروز نیز پیدایت نشد .صبح روز بعد بیمارستانها ،پزشکی قانونی و...همه بدنبالت گشته بودند تا اینکه خواهر زاده ات علی که سروان شهربانی بود و ترا خیلی دوست داشت ،منگ و مبهوت اومد و گفت : رحمت ،با هم باید به جایی بریم!!!.جایی که قرار بود بریم بسیار دور بود .میدانی مادرجان عجیبترین چیز چی بود؟ اینکه پسرخاله و بقیه ما را به کنار دریاچه ارومیه و بداخل پادگان المهدی بردند.خدای من چه میدیدم اونجا محشر کربلا بود، صدها بدن بدون سر،دست و پاهای بدون بدن و اکثر سوخته داخل تابوت یا روی نایلون گذاشته شده بودند.پسرخاله علی کمی با مکث و با ناراحتی گفت : برو و بگرد و ببین آیا میتوانی مادرت را پیدا کنی ؟اما اشک مجال ادامه سخن گفتن را به او نداد .یکدفعه مثل اینکه مرابرق گرفته باشد ،تازه فهمیدم که دچار چه مصبیتی شدیم. تازه از داغ شهادت پدرمان نگذاشته بود ،که نبود تو نیز به آن اضافه شد .همه تابوتهارا دیدم تا اینکه دیدم پسرخاله کنارتنه سوخته فردی به آرامی میگرید .تنه هیچ شباهتی به انسان نداشت بشدت سوخته و بدون صورت ، پا و دست بود تا اینکه با دیدن چند علامت ، نوع گره روسری ات که هیچگاه باز نبوده و گردنت را نشان نمیداد ،از تکه کاپشن خارجی من که تازه خریده بودم و از شانس اون روز تو پوشیده بودی (جالبه اینکه خیلی کم سوخته بود!!!) ، .قسمتی از شلواردوخته شده توسط دختر خواهرت افسانه (که تورا بسیار دوست داشت و هر موقع از اصفهان میامد فقط به فقط پیش تو میماند ) ترا شناختم .بعد آن دیگرحتی نفهمیدم چطور به خانه مرا آوردند!!. روزهای متمادی بمباران ارومیه ادامه پیدا کرد ولی هیچکدام ار فامیلها خانه یمان را ترک نکردند. و زیر شدیدترین بمباران تا مدتی پیش ما ماندند.روز اول بمباران ارومیه آمارشهدا 550 شهید و هزاران مجروح اعلام شد ،که تو نیز یکی از آنها بودی .مادرن جان حتی روز به خاکسپاریت باز هواپیماهای عراقی باز به شهر حمله کردند، طوری که مردم موقع دفن اجساد ،شهدا را زمین گذاشته و فرار کردند ولی ما چون جز تو ،عزیز دیگری نداشتیم،ترا روی شانه هایمان تورا با احترام وعزت کامل تا آخرین لحظات کول کرده و به خاک سپردیم .ماهها طول کشید تا بوی آخرین عطری که زده بودی از اتاقها محوشود .از آن موقع تا به امروز کمتر کسی در خانه یمان را میزند انگار که ما نیستیم . جالبه بدونی بنیاد شهید فقط ده هزارتومان به ما داد و تا به امروز حتی یک بار نیز به خانه ما نیامدند.!!!!. اون روزها مد شده بود که زنها جز شهدا حساب نمیشوند ؟!!!! و برای همین دلیل تا سالها به ما چیزیخاص از بیناد شهید تعلق نگرفت .تا اینکه مسولین وقتها تمام عقلشان روی هم ریختن و تازه فهمیدن زنان نیز انسان هستند!!! و بخشنامه صادر کردند که قسمتی از مزایای شهدای مرد را به خانواده های آنها بدهند !!. یادت باشه پرونده پدر نیزدر بنیاد شهید تا مدتها دچار مشکل بود ، پس ما ماندیم چهار تا یتیم تنهای تنها با آن همه مشکلات ،که اگر نبودند مردان خوش قلب و مسلمانی که در خفا در بنیاد شهید و شهربانی به ما کمک میکردند ،مطمئن ما از بین میرفتیم !!!. همه دوستانمان با حسرت میگفتند: خوش بحالتان که  بنیاد شهید حتی برف بام خانه یتان را پارو میکند !!!! ولی غافل از آنکه ما اصلا بامی نداشتیم که برفی هم داشته باشیم .و نمیدانستند که هرروز با وجود مشکلات شدید مالی با یک کیف بزرگ و پر از کپی مدارک و...پیش استاندار،فرماندار،امام جمعه ،نماینده مجلس در ارومیه و تهران ،بیناد استان و تهران ،مجلس شورایاسلامی در بهارستان و دهها وزیر و معاون دهها سازمان مدعی نمیرفتم که اثبات کنم زنها نیز شهید بوده هرچند در اثر بمباران شهید شده باشند.جالب بدونی همزمان با تو یکی مردهای فامیل نیزدر اثر بمباران شهید شد به خانواده آنها همه چیز تعلق گرفت ولی به ما نگرفت و گفتند کشته شدن زنان و کودکان بعنوان عارضه جنگه ولی کشته شدن مردان بعنوان یک شهادت حساب میشود !!!!!و از همه جالبتر قبولی پزشکی من با وجود رتبه بسیار خوب درسال 1366 لغوشدولی دختر همون فامیل شهیده شده در بمباران به دانشگاه تهران رفته و آلان متخصص زنان و زایمان هست !!!. ظاهرا اون روزها مسایل چون قبلا مشابه ای نداشت، برای همین دلیل راه حلی نیز برای آنهاپیدا نمیکردند واین عین عدالت بود !!! . هر ماچند یتیم تا به امروز نیز به خاطر حفظ نظام مقدس جمهوری اسلامی و عزت شهدا مخصوصا شما دونفر لحظه ای دم نزده و به شرایط موجوداعتراض نکردیم ولی انصاف هم نبوده و نیست که خانواده ای شهدا توسط دولت فراموش میشدند و میشوند.اون روزها بین ارتش و بنیاد شهید در رابطه با درجه بندی شهدا اختلاف شدیدی بودو دود این اختالاف نهایتا به چشم تعدادزیادی از خانواده های شهدا رفته و از بیساری از مزایا محروم ماندندکه یکی نیز خانواده ما بود ما دوشهید دادهدبودیم ولی عملا از مزایای خاصی استفاده نمیکردیم .هرچند امروزه این مشکلات تا حدودی حل شده ولی زخمهای آنروزها چنان زیاد هستند که گاه یکی سر باز زده و تا مدتها مشکل ایجاد میکنند وهر گونه اقدام بنیاد و دولت نوشدار بعد مرگ سهراب هست .بهرتقدیر مادرجان خانم جمیله رمضان شیخ سرمست بیست و چهارمین سالگرد شهادتت و بیست و هفتمین زمستان شهادت پدرم آقای محمد سخنی از به امام عصر (عج) تبریک و تسلیت گفته و امیدوارم شفیع، ما  ، تمام فامیل ودوستان و تمام آنهایی که دوستشان داریم در روز قیامت باشید .خداحافظ شما تا نوشتاری دیگر

ورود دکترتوحید اشرفی فرزند دیگری ازخطه آذربایجان درآموزش پزشکی

دکتررحمت سخنی - دکتر توحید اشرفی

ورود دکترتوحید اشرفی فرزند دیگری ازخطه آذربایجان درآموزش پزشکی


کسی به در چوبی مان می کوبد .حتما ناشناسی اذن دخول میخواهد ، مادرازگوشه حیاط خاکی بسیار بزرگ مان میگوید: پسرم رحمت حتما مهمان غریبی است که وارد نمیشودبرو ببین کیه ؟ با کمی من من کردم میگویم : مادر اکبر به در نزدیکه اون بره ضمنادرماکه همیشه بازه خودش بیاید. مادر صدایش را بلند ترمیکندو ادامه میدهد اکبر خیلی بچه است رحمت پسرم برو دم در ،حتما بنده خدا حاجتی دارد ،نکند نیازمندی باشد و پیش خدا شرمنده بشیم ، زود برو جلوی در ببین کیه؟ ! از بازی دست میکشم ودوان دوان بطرف در میرم ولی کسی را  نمی بینم کمی دورتر دوچرخه سواری میبینم که روی دوچرخه اش کیسه ای است  پر از کاغذ  که با با زن همسایه صبحت میکند. تا مرا دید گفت: پسرم چرا جواب نمیدهید؟ من هاج و واج به او نگاه میکنم و او ادامه میدهد : نامه ای از اصفهان برایتان آوردم بگو از اهالی خانه یکی بیاد تحویلش بگیره  ،دوان دوان دادکشیدم :مادرمادر بیا  آقایی اومده و برایمان کاغذ نقاشی آورده است !! مادرم که در پختن نان به مادر بزرگم کمک میکرد، زود چادر به سر کرده و گفت : بگو بیایند تومن آلان میایم. مادرم با کمی تاخیر اومد و موقعی که اومد دستش سینی پرمیوه و چای ونان تازه ای بود که مادر بزرگم پخته بود ، روکرد بمن و گفت ایشان آقای پستچی هستند و فرد زحمت کشی هستند.  آقای پست چی نامه را داد و با هزار زحمت و تعارف ما چایی و قسمتی ازنان تازه را قبول کرد و رفت . همه بچه های کوچه از قد ونیم قد دورمان جمع شده بودند وبا تعجب به نامه ای که دست مادرم بود نگاه میکردند. کم کم سرو کله زنهای کوچه نیز پیدا شد.بنده خداها اکثرا بیسواد بودند، مادرم نیز اون زمانها فقط سواد خواندن و نوشتن اکابر داشت . مادرم پاکت نامه را باز کرد و با زحمت نامه را کلمه به کلمه برای دهها نفری که در حیاطمان جمع شده بوده و هر کدام یک اتفاقی را از محتوای ندیده و نخوانده نامه !! پیش بینی میکردند ، خواند همه سکوت کرده بودند . نامه از خاله ام که در اصفهان زندگی میکرد بودنامه حاکی از دلتنگی و دوری شان بود. اون موقع ما در ارومیه مرکز آذربایجان غربی زندگی میکردیم .مادرم بنده خدا هرموقع نامه برادر و خواهریش را میدید یا میخواند گریه میکرد مادرم از بچگی یتیم بود و هیچگاه پدرش را ندیده بود به  همین دلیل خواهرهایش را  بسیار دوست  می داشت .کم کم همزمان با مادرم اشک همه همسایه ها از چشمانشان سرازیر شد این اشک ریزان به همه سرایت کرد طوری که همه بچه ها و من نیز نیز شروع کردیم به گریه البته علت گریه را نمیدانستیم .بالاخره احساسات پاک حاضرین باعث گریه ما شده بود .وقتی این خاطره ساده را با امروزبا این همه پیشرفت مقایسه میکنم احساس خوب و مطلوبی پیدا نمی کنم .چرا که با وجود وسیله ای بنام اینترنت با هزاران کیلومتر در عرض چند ثانیه ارتباط برقرار میکینم ولی نمیدانم چراحتی لحظه ای دچار احساساتی پاکی مثل سالها قبل نمیشویم واقعا نمیدانم چرا؟. ولی این دلیل نمیشود فواید بسیار عالی پیشرفتهای جامعه کنونی را مد نظر قرار ندهیم دشمن پشت درهایمان کمین کرده و اکثر مرزهای میهن اسلامیمان مملو از دشمنان قسم خورده این مرزوبوم هست .بسیار ساده اندیشی هست که پیشرفت را دشمن به خانه هایمان بیاورد ولی به منافع ما طمع نداشته باشد ما فرزندان ایران اسلامی مخصوصا آذربایجان باید از همین وسایل ارتباطی دشمن را پشت خاکریز از بین ببریم واز چیزی نهراسیم بسیار حسودان وناآگاهنی هستند که به کار مامیخندندو به خاطر بیسوادی و جهل زخمهای جانکاه در بدنمایان گذاشته و خواهند گذاشت به کوری دشمن و افراد منافق در عرصه علم و دانش بپا خاسته و محکم خواهیم ایستاد.امروز که سایت فوق را طراحی میکنم بعد از ظهر پنج شنبه هست از خوانندگان محترم درخواست میکنم در صورت امکان به روح والدین شهیدم شهیده خانم جملیه رمضان شیخ سرمست و شهید محمد سخنی فاتحه ای بفرستید.اما اصل موضوع بعد این کلمات نسبتا طولانی ،معرفی فرزند آگاه دیگری از خطه همیشه سبز و قهرمان پرور آذربایجان غربی از شهرستان تاریخی سلماس بنام آقای دکتر توحید اشرفی است که به حق فردی با سواد بوده واز این به بعد مدیریت این سایت بعهده ایشان خواهد بود .ورود این پزشک مسلمان دانشمند را به عرصه آموزش و مشاوره پزشکی از طریق اینترنت را به تمام علاقمندان کشورعزیز ایران اسلامی را تبریک گفته و ازخداوند متعال سعادت و عاقبت بخیری برای ایشان و سلامتی و شفا را برای تمام بیماران دنیا را خواستارم .

با سپاس دکتر رحمت سخنی از مرکز آموزشی درمانی امام خمینی (ره) ارومیه طراح سایت

www.toash210.parsiblog.com

خاطره پزشکی پیرزن مهربان

دکتر رحمت سخنی Dr.Rahmat Sokhani 

                خاطره پزشکی پیرزن مهربان

نوشته : دکتر رحمت سخنی ازمرکز آموزشی درمانی امام خمینی(ره) اورمیه 

ویراستار :  سیمین گله بان از اورمیه

در زندگی همه انسانها، بسیاراتفاق افتاده که فردی رابه خاطرخصوصیاتی ،مثل سادگی ،بی آلایشی ،صداقت ،حسن نیت باوجود عیبهای ظاهری وبدنی ازدیگران بیشتر دوست داشته باشیم وموقع دیدنش احساس سبک بالی و راحتی بکنیم . تجربه دیدارافرادچاپلوسی که به خاطر رسیدن به نیات واهدافشان ، پشت سرهم قربان صدقه آدم می روند رانیزداشته اید . بی شک دیداراین نوع ازافراد هیچگونه مهر ومحبت متقابلی درانسان ایجاد نمی کند . یادمه چندین سال قبل پزشک و مسئول درمانگاه روستایی بودم آن موقع پزشک خانواده راه اندازی نشده، برای همین دلیل بسیارتحت فشار بودم. طوریکه تا ساعت دوازده ظهر علاوه بر ویزیت بیماران بایستی به  سرکشی سایرروستاها به نوبت می رفتم . به همین علت اجبارابیماران را به سرعت ویزیت میکردم. گاهاً بیماران تکراری می آمدند و باعث خستگی مضاعف من می شدند . اکثر این بیماران جزء بیمارانی قرارداشتند،که دارو را به خوبی مصرف نکرده یا صبورنبودند وانتظارداشته اند بیماریشان با اولین تزریق آمپول یا خوردن قرص خوب شود . همیشه به شوخی به بیماران می گفتم:بابا اینجا امام زاده نیست که با یک نگاه یا لمس بیمار شفا یابد من فقط در خوب شدن شما سبب هستم آنکه درمان واقعی میکند خداست .القصه دربین این بیماران تکراری، مادر بزرگی بسیارمسنی بود که هر چند روزیک بار به طورمداوم جهت کنترل فشارخونش مراجعه می کرد یک پیرزن کوتاه قد ،نسبتاً چاق و دارای بیماری فشار خون ،قند خون ،آرتروزشدید و همیشه با عصا می آمد و با تانی و بسیار آهسته راه میرفت. گرفتن فشارخون او معادل چند بیمار دیگر وقت مرا می گرفت . اما چهره نورانی وادب ومتانت فراوان پیرزن همیشه مرا مجاب می کرد که به احترامش هنگام ورود از صندلی برخاسته و تا روی صندلی ننشسته من نیز ننشینم . در عرض چند دقیقه ای که فرصت می گذاشتم و او را معاینه یا فشارش را می گرفتم به من و خانواده و پدرو مادرشهیدم دعا هایی که منبعث از روحی متعالی و با ایمان و سرشارازعشق به خدا و ائمه بود، برایم ارزانی می کرد .هر بار نیز چند عددمغز بادام یا گردو یامقداری کشمش روی میز می گذاشت ومی رفت . معاینه این بیمار با اینکه بسیار تکراری بود اصلاً خسته ام نمی کرد . جالب اینکه هر بارنیزویزیت دولتی را می پرداخت. میزمعاینه من در اتاقم بسیار بزرگ ، فلزی و قدیمی بود. به خاطر آنکه چهره اتاق را خوب جلوه کند دورتا دورمیزرامجبورشده ام تا پایین اش پارچه رنگی بکشیم . در نتیجه قسمت پائین آن دیده نمی شد . در و دیوار اتاقم را نیز پوسترهای بهداشتی زده تا سوراخ و سنبه های دیوارها پوشیده شوند . روزی احساس کردم بوی بسیار بدی از اتاقم به مشام می رسد اول فکرکردم این بو ُازتوالت درمانگاه یا چاه حیاط درمانگاه می آید ولی چیزی در این رابطه پیدا نکردیم .چند روزی این بوی ناشناس مشام همه را آزرده کرد .تا اینکه هنگام تمیز کردن زیرمیزمن با صحنه عجیبی روبرو شدیم چندین ظرف پلاستیکی حداقل دو کیلویی و در بسته که کپک فراوانی نیز روی آن رشد کرده بود، پیدا کردیم در نگاه اول به نظر محتویات دوغ می آمد ولی بعد از باز کردن یکی از ظرف ها فهمیدیم که شیر بسیار ترشیده می باشد !!. با تمیز کردن و بردن آن ظرفها بوی بد نیزازبین رفت. ولی معلوم نشد که چرا وتوسط کی و چگونه ظرفهای شیرها ی ترشیده و بد بوزیرمیزمن قرارگرفته است ؟!.تمامی موارد ممکن رابررسی کردیم مثلااینکه یکی ازکادردرمانگاه به صورت عمدی خواسته مرا که مسئول درمانگاه بودم به خاطر نداندن مرخصی یا امثال آن اذیت کند ،بعد اً دیدم که با همه صمیمی و دوست هستم و امکان این مسئله وجود ندارد. بعد گفتم احتمالاً یکی از بیماران یا همراهانی که از درمان من یا اجرای قوانین بهداشتی محیط شاکی است این کاررا انجام داده باشد در این مورد به اتفاق نظررسیدیم که حتماً این چنین است چون که همان ماه ما تعداد زیادی از متخلفین بهداشتی را به پاسگاه و دادگاه معرفی کرده بودیم . از آنروزبه بعد کار من ودیگرکادردرمانگاه ،بررسی حرکات و آنچه دردست بیماران بود، گردید. باوسواس خاصی به پاهای بیماران هنگام ویزیت نگاه می کردم که ببینم چه کسی این ظرف های محتوای شیر گندیده را با پایش زیرمیزمن میگذارد. این کارها به نتیجه نرسید ولی تا مدتی از آن ظروف نیز خبری نشد !!. بچه ها گفتند آقای دکترحتماً آن فرد شرور فهمیده که ما رازش را کشف کرده ایم برای همین دلیل اینجا آفتابی نمی شود . یک روز که اول هفته هم بود باز آن خانم مسن که چادری  نیزبود با تانی زیاد که دلالت بربیماریش بود به اتاقم آمد و روی صندلی نشست. چون چند روزی عادت کرده بودم هنگام نشستن بیماران به پاها و طرز نشستن آنها نگاه کنم نا خواسته به کفش این پیرزن بیمارخیره شدم . جالبه که یک ظرف ازهمان نوع ظروف را به آرامی باپا به زیر میزهدایت کرد وباعث تعجب من شد .کاری نمی توانستم بکنم چون این بیمار مورد احترام خاص من بود. بعد رفتن او زود با کادر،درظرف باز کردیم ولی شیر تازه بود نه ترشیده !! وتازه فهمیدم که پیرزن بیماردرهر بار مراجعه ،جهت قدردانی یک ظرف شیر تازه رابرای من می آورد و چون می دانست این نوع هدایا را قبول نمی کنم به آرامی با پا زیر میزم می گذاشت و میرفت .مخصوصا آن شیر را از تنها گاوی که داشت، با دستان نحیف و ضعیف خود با عشق و علاقه فراوان دوشیده و میاورد . تا چند روز از کار این پیرزن منگ و شرمگین شدم چونکه احساس محبت پیرزن بسیار مسن را تا آن روز به درستی درک نکرده بودم .مخصوصاً دعاهای آن پیرزن بسیاری ازگره های کورزندگی مرا بازنموده بود.   

rs272@yahoo.com

rasin272@yahoo.com

 http://www.rs272.com/

http://rs1362.blogdoon.com/

http://rs272.persianblog.ir/

http://www.sahand272.blogfa.com/

http://www.rs272.parsiblog.com/

WEST AZERBAIJAN  URMIA--Dr.RAHMAT SOKHANI

ساخت ماسک مرطوب کننده صورت برای خانمها

 

 

ساخت ماسک مرطوب کننده صورت برای خانمها

 

نوشته : دکتر شاهین اردوبادی از مرکز آموزشی درمانی امام خمینی (ره) اورمیه

ویراستار : دکتر رحمت سخنی از مرکز آموزشی درمانی امام خمینی (ره) ارومیه  

این  ماسک یک مرطوب کننده بی نظیر بوده به علت داشتن تخم مرغ دارای لیسیتین طبیعی میباشد که موجب احتباس رطوبت در پوست شده و نیز باعث مغذی شدن این ماسک برای انواع پوستها می شود . همچنین به علت دارا بودن ماست  حاوی اسد لاکتیک فراوان می باشد . همانطور که می دانید اسید لاکتیک یک آلفا هیدروکسی اسید طبیعی میباشد که با سست کردن اتصالات بین سلولهای سطحی پوست به نو سازی پوست کمک کرده زمینه را برای شادابی و طراوت پوست آماده می کند.

اسید لاکتیک دارای خاصیت مرطوب کنندگی خوبی در رابطه با پوست دست و صورت و گردن می باشد و استفاده مرتب و مکرر آن باعث بر طرف شدن لکه های قهوه ای ناشی از پیری می شود. 


مواد مورد نیاز : 

ماست تازه یک قاشق سوپخوری

زرده تخم مرغ یک عدد

عسل نصف قاشق چایخوری

سس مایونز یک قاشق چایخوری 


طرز تهیه : 

تمام مواد ذکر شده را در یک کاسه ریخته و خوب بهم بزنید تا خمیر نرمی بدست آید. پس از شست و شوی کامل و خشک کردن صورت و گردن خمیر را به این نواحی مالیده 15 تا 20 دقیقه صبر کنید.سپس صورت و گردن خود را با مقدار فراوانی آب گرم آبکشی نمایید و با یک دستمال تمیز پوست صورت و گردن خود را خشک کنید .

http://www.sahand272.blogfa.com/
http://www.drshahin.blogsky.com/

http://www.rs272.parsiblog.com/

WEST AZERBAIJAN  URMIA--Dr.RAHMAT SOKHANI

سختترین کاردنیا کارپزشکان و پرستاران اورژانسهاست

سختترین کاردنیا کارپزشکان و پرستاران اورژانسهاست 

انتخاب : دکتر رحمت سخنی از مرکز آموزشی درمانی امام خمینی (ره) اورمیه 


به گزارش شبکه تلویزیونی سی ان ان: براساس نتایج یک تحقیق پنج شغل بعنوان بدترین شغل در دنیا معرفی شدند که در میان انها فعالیت در اورژانس های درمانی به علت فشارهای شدید و حقوق پایین بدترین شغل محسوب می شود.
براساس این گزارش شغل ملوانان و دریانوردان در رتبه دوم شغل های بد قرار دارد که علت ان هم دوری ملوانان از خانواده هایشان در اکثر مواقع، فعالیت در میان اب های خطرناک و احتمال مواجهه ملوانان با دزدان دریایی است.
سی ان ان گفت رانندگی تاکسی به علت مواجهه با جرائم و فشارهای ناشی از ترافیک و فعالیت در گاوداری های به علت سحرخیزی بسیار زود و فعالیت بیش از حد در طول روز و هفته و همچنین حرفه چوب بری به علت دشواری، فعالیت در مکانهای خطرناک و حقوق پایین دیگر مشاغل بد در دنیا محسوب می شوند.

http://www.rs272.com/

http://www.mizan.ir

http://www.sahand272.blogfa.com/

http://www.rs272.parsiblog.com/

WEST AZERBAIJAN  URMIA--Dr.RAHMAT SOKHANI