سایت مشاوره پزشکی دکتر رحمت سخنی

مشاوره رایگان در تمام رشته های پزشکی

سایت مشاوره پزشکی دکتر رحمت سخنی

مشاوره رایگان در تمام رشته های پزشکی

داستان فریادی درخلاء وافتتاح سایت مشاوره پزشکی دکتررجب هماسان

 

داستان فریادی درخلاء وافتتاح سایت مشاوره پزشکی دکتررجب هماسان


نوشته و طراح سایت : دکتر رحمت سخنی از مرکز آموزشی درمانی امام خمینی (ره) ارومیه

خوانندگان محترم ، سایتی که ملاحظه می کنید چهل و دومین سایت مشاوره پزشکی است که در مرکز آموزشی درمانی امام خمینی (ره) دانشگاه علوم پزشکی ارومیه مرکز همیشه سر سبز و غیور آذربایجان غربی افتتاح شده و انشالله بزودی با مدیریت پزشکی بسیار با تجربه و صبور که سالها در راه درمان و پیشگیری بیماریها کوشیده و دنیایی از تجربه مخصوصا در رابطه با پزشکی قانونی و اورژانس بوده اداره خواهد شد .من نیز به عنوان طراح سایت برای ایشان آرزوی موفقیت در تمام مراحل زندگیشان را از خداوند متعال خواستارم .طبق روال گذشته برای این دوست عزیزنیز یک یادگاری به صورت نوشتاری تقدیم  میکنم که امید است مورد توجه قرار گیرد: آن روز سهراب سپهری با صدای پای آب خود مهمان سفره دلتنگی هایم بود .به او گفتم سهراب جان صدای آبت آمد ولی از آب خبری نشد !! سهراب گفت هرزمان مثل یک عاشق پاک شدی ، آن را نیز خواهی دید .اشک  در نهان خانه دلم لبریز گشت و در شیارگونه هایم جای گرفت .با قلبی محزون به خانه محمد علی بهمنی رفتم و با دست احساس وجودم ، در زدم .او با مهربانی گفت بفرما گفتم محمد علی جان ، من دل سپره بودم او سر سپرده می خواست و...محمد اجازه نداد ادامه بدهم و گفت راهت را بکش و برو دگر در این زمانه برای دلسپردگان جایی نیست .نادم تر از کنار مزار فروع فرخ زاد گذشتم دیدم روی سنگ مزارش نوشته شده ، .....من از نهایت تاریکی و نهایت شب حرف میزنم ،اگر به خانه من آمدی برای من ای مهربان ،چراغ بیار و یک دریچه که از آن به ازدحام کوچه خوشبخت بنگرم ...دیگر نتوانستم چشمه ای از اشک دیدگانم ، روانه شستن مزارش نکنم .لختی کتاب دیوان حافظ را گشودم و این جمله آمد ، گفتم که ماه من شو گفتا غمت سر آید گفتم  زمهر ورزان رسم وفا بیاموز گفتا ز خوب رویان این کار کمتر آید ....دیگر شیشه بلوری قلبم ترک خورد و در خلا دلتنگهایم فریادی از اعماق وجودم سر کشیدم .شهاب سنگی از کنارم گذشت و خندید و گفت : اینجا صدایت را حتی خودت هم نخواهی شنید وادامه داد ، دیوانه دیگری وارد خلا شده او را دریابید و تبسمی معنی داری کرد و رد شد و من ماندم با فریادهای بی صدا در خلا ء!!!

www.rahe.parsiblog.com

دلتنگیهای دوره گردعاشق و افتتاح سایت پزشکی دکتراسعد عثمانی

             

داستان دلتنگیهای دوره گردعاشق و افتتاح سایت پزشکی دکتراسعد عثمانی 


نوشته و طراح سایت : دکتر رحمت سخنی از مرکز آموزشی درمانی امام خمینی (ره) ارومیه

این سایت چهل و یکمین سایت پزشکی است که در مرکز آموزشی درمانی امام خمینی (ره) شهرستان ارمیه مرکز همیشه سر سبز آذربایجان غربی افتتاح شده که بزودی با مدیریت پزشکی آگاه و مدبر و خوش مشرب و عاشق بیماران و رشته پزشکی بنام آقای دکتر اسعد عثمانی اداره خواهد شد. من نیز به عنوان طراح سایت از خداوند متعال آرزوی پیروزی و موفقیت در تمام مراحل زندگیشان را خواستارم و طبق روال قبل برای تمامی دوستانی که برایشان طراحی سایت نمودم به صورت یادگاری متنی را در اول هر سایتی ارائه داده، که امیدوارم مورد توجه خوانندگاه محترم قرار گیرد .حال بشنوید داستان دوره گرد عاشق راکه با هم میخوانیم : امروز صبحی بسیار سردیست ،چاره ای نیست باید زندگی کرد. کوله پشتی دلتنگیهای گمگشته خودم را که مملو از خاطرات دیگران است به دور از ماموران سد معبر کنار خیابانی پهن کرده و منتظر مشتریهای، دلمشغولی های خودم میشوم . کتاب کهنه هایی بزرگان علم و ادب جهان را با متانت روی زمین پهن میکنم تا ذره ایی بی احترامی به آنها نشود. منتظر مشتری میشوم، ثانیه ها به دقیقه و دقیقه ها به ساعتها تبدیل میشوند ولی انگار عشق ،در دل سرما یخ زده است .باز منتظر میمانم از دوری سایه ای روی کهنه کتابهایم سنگینی میکند، مرد ژنده پوشی که پلاستیکی پر روی شانه هایش انداخته نزدیک میشود و به من و سپس به کتابها، با سر سلام میدهد!!. با خوشحالی میگویم : بفرمائید من تمام آثار ادبی نویسندگان بزرگ را دارم مثل اپرای شناور جان بارت ،آمریکایی آرام گراهام گرین ،باغ عدن ارنست همینگوی ،بی گناهان ژیلبرت آدر ،شب لطیف اسکات جرالد فیتز،عاشق کوه آتشفشان سوزان سانتاگ ،خانه ای ته دنیامایکل کانینگهام ،ژول و جیم هنری پیر روشه ،سیاست آدام تیرلول و.....همینطور که یک ریز از کتابها میگفتم ، نیم نگاهی به او انداختم ,ولی او نه حرفی زده و نه درخواستی میکند. بلکه به آرامی کتاب شیرین و فرهاد را برداشت و گفت :این کتاب چقدر سنگین و خاک آلود است !!.به نظرم فردی عجیبی آمد چونکه کتاب اصلا وزنی نداشت .مرد کتاب را نزدیک گوشش گذاشت و ادامه داد : فرهاد جان لازم نیست دیگه تیشه بزنی ، شیرین دیگر از آن تونیست !! و اشک از کنار گونه اش به پایین سرازیر گشت!!.کتاب را کناری گذاشته و کتاب اصلی و کرم را برداشت و گفت : بوی سوختگی گوشت میاید!! و ادامه داد: کرم جان چه کسی  بهت گفته بود که عاشق دخترک مسیحی شوی ؟حال بیا تن سوخته معشوقت اصلی را تحویل بگیر ،دل من از سوختنش کباب شد!! . من  هاج و واج به کارهایش نگاه میکردم و خواستم بگویم پدرجان یا کتابی بخر یا برو دنبال کارت و...امااین بار کتاب مادر اثر ماکسیم گورگی برداشت و گفت بوی مادر چقدر آرامبخش است ،مادرم خدا رحمتت کند .من که از سر پا ایستادن خسته شده بودم کناری نشستم و به کارهایش نظاره کردم .او کتاب برادران کارمازوف را برادشت و گفت دیمتری عزیز ،مرا نیز به سیبری ببر من نیز مثل تویک دلسوخته عاشقم.کتاب یوسف و زلیخارا نگاهی کرد و گفت : یوسف جان تو پیامبری و معصوم ، زلیخای مصری چه گناهی کرده است ؟ زلیخای عاشق دلسوخته از عشقت روانه کجا شود ؟ تکه پیراهن تو را به کدام خدایان دهد ؟!!. مرد دوره گرد، همینطور کتابها را برمیداشت و چیزی را با تمام وجودش بیان میکرد و اشک میریخت .آنقدر ادامه داد تا اینکه من نیز همچون او چشمانم سرچشمه ای برای اشک عاشق پیشه گان شد .تا اینکه کتاب فاطمه فاطمه است دکتر شریعتی را برداشت و گفت: ای علی از فراق فاطمه چه ها کشیدی ؟همه عشاق دنیا را جستجو کردم ولی مثل تو و فاطمه کسی را عاشقتر نیافتم .که در آن هم زندگی ،هم مال ،هم فرزندان و....خود را در  راه عشق از دست ندهند .واقعا شما دو نفر عاشق چه کسی بودید؟ و ادامه داد : حال ای علی ، تو که عاشقترین عاشق های دنیایی از تو می پرسم من با این دل  عاشقم ، در پی معشوق واقعی کجا را بگردم ؟ .مرد این را گفت وکتاب را با تنها پولهای سکه ای خو د خرید و اشک ریران رفت !! . من که مشغول شمردن پولهای سکه ای مرد ژنده پوش بودم ،یکدفعه متوجه صدای ترمز ماشین و برخورد وحشتناکی شی ای با ماشین در خیابان شدم. وقتی سراسیمه به محل تصادف رسیدم ،با تعبب همان مرد ژنده پوش را دیدم که غرق خون بوده و آخرین نفسهای خود را میکشید و کتاب فاطمه فاطمه است را محکم به دستش گرفته بود او رو به من کرد و گفت : دوست من از تو متشکرم از اینکه این کتاب را به من دادی،بدان که معشوق واقعی کسی است که خود عشق و آفریننده عشق و عاشقی هست و چه خوبه که من ،حتی موقع مرگم عاشق از این دنیا میروم  و سپس مرد چشمانش را به آرامی روی هم نهاد و دنیا را وداع گفت.

www.asos.parsiblog.com

ورود دکترمجید بانه ای به دنیای اینترنت وداستان ژول ورن

دکتر رحمت سخنی - دکترمجید بانه ای 


ورود دکترمجید بانه ای به دنیای اینترنت وداستان ژول ورن 


نویسنده :دکتر رحمت سخنی از مرکز آموزشی درمانی امام خمینی (ره) ارومیه 

امروز چهلمین سایت مشاوره پزشکی ، در مرکز آموزشی درمانی امام خمینی (ره)ارومیه مرکز همیشه سرسبز آذربایجان غربی افتتاح گردید.این بارسایت جدیدی با مدیریت  پزشک ورزیدنت جراحی عمومی که فردی خوش اخلاق و باسواد،همیشه خندان و عاشق پزشکی و رفع آلام بیماران و... از فرزندان غیرتمند، آذربایجان غربی  بنام آقای دکتر مجید بانه ای اداره خواهد شد .من به عنوان طراح سایت برای ایشان در تمام مراحل زندگی و تحصیل شان آرزوی پیروزی و شادکامی از خداوند متعال را خواستارم وطبق روال گذشته درپستهای قبلی ام این بارنیز از دانشمندی صبحت خواهم کرد که نه تنها کمتر ازدیگر دانشمندان مخصوصا پزشکان برای جهان بشریت خدمت نکرده ، بلکه در راه اکتشافات بسیارمهم دنیا نی راهگشای دیگر دانشمندان گردیده است .حال با هم به گوشه ای از زندگی او میپردازیم : کارمند اداره پست شهر پاریس پیرمردی را که تازه وارد اتاقش شده خطاب قرار داده و میگوید : پدرجان امری داشتید ؟. پیرمرد به آرامی نزدیک میز او آمده میگوید اسم من ژول ورنه ، زنگ زده بودید که بسته پستی داشته من هم  آمدم که آن را تحویل بگیرم  .کارمند جوان نام او را میشنود سریع از جای خود بلند شده و یک صندلی برای نشستن او میاورد و میگوید استاد ژول ورن منو ببخشید که شما را بجا نیاوردم وبرایش چایی سرو میکند .مرد جوان در تفکرات خود غرق شده  که چگونه فردی میتواند چهل سال به مردم و ادبیات  عشق ورزیده وهر شش ماه یک کتاب بسیار بار ارزش بنویسد ؟ .فرانسه را جهانیان تنها با برج ایفل نمیشناسند بلکه ژول ورن و ویکتور هوگو و....ثروتهای تمام نشدنی پاریس و فرانسه اند بهتر میشناسند.«ژول ورن» در 8 فوریه 1828 در بندر «نانت» چشم به جهان گشود و تا دوران جوانى در زادگاه خود اقامت داشت. او که فرزند وکیلى متمول بود براى تحصیل به پاریس عزیمت کرد و به مطالعه در زمینه حقوق و وکالت اهتمام ورزید. در خلال دوران اقامتش در پاریس به کمک عموى خود با چندین دایره ادبى آشنا شد و تحت تاثیر آثار «ویکتور هوگو» و «الکساندر دوما» به نمایشنامه نویسى پرداخت و در سن 22سالگى اولین نمایشنامه اش که ساختارى طنز آمیز داشت با نام «فى هاى شکسته» به روى صحنه رفت. او که به تدریج اشتغالش به نوشتن بیشتر مى شد اما موفق شد تحصیلات خود را در رشته حقوق به پایان برساند. در سال ،1854«چارلز بودلر» چندین اثر از «ادگار آلن پو» نویسنده آمریکایى را به فرانسه برگرداند و «ژول ورن» به یکى از طرفداران و ستایشگران این نویسنده بزرگ بدل شد و تحت تاثیر او اولین رمان علمى تخیلى خود با عنوان «سفر با بالن» را به رشته تحریر درآورد. درحالى که شغل نویسندگى «ورن» به تدریج در حال پیشرفت بود او براى امرار معاش به بازار بورس روى آورد و تا زمانى که آثار بسیار موفقش از قبیل «پنج هفته پرواز با بالن» و مجموعه داستان هاى «سفرهاى خارق العاده اش» را نوشت به آن شغل اشتغال داشت. او در سال 1862 با «پیر ژولز هتزل» ملاقات کرد که ناشر و نویسنده داستان هاى کودکان بود و پس از آن آشنایى این دو به یک همکارى مادام العمر بدل شد و تا زمان مرگ «ژول ورن» ادامه داشت. در سال1863 با انتشار مجموعه داستان هاى «سفرهاى خارق العاده» یا «سفرهاى باورنکردنى» دیرى نپایید که «ژول ورن» صاحب شهرت و محبوبیتى جهانى شد. هر روز خوانندگان بیشترى به خواندن آثار علمى تخیلى و پرماجراى «ژول ورن» رو مى آوردند و این درحالى بود که او هیچ تحصیلات علمى و تجربه مسافرت و جهانگردى نداشت. آثار او برخلاف آثار «لوئیس کارول» صاحب اثر «آلیس در سرزمین عجایب» بسیار واقع گرایانه و در عین حال در شرح جزئیات بسیار دقیق و علمى سخن مى گفت. او در حین سال ها «دور دنیا در هشتاد روز» را براساس داستان سفر «جورج فرانسیس ترین» آمریکایى به دور دنیا نوشت. داستانى متهورانه و پرهیجان اما بسیار واقع گرایانه. پس از آن «سفر به اعماق زمین» را خلق کرد که مورد انتقاد بسیارى از دانشمندان زمین شناس قرار گرفت. در این هنگام داستان فوق العاده «بیست هزار فرسنگ زیر دریا» را خلق کرد و قهرمانى افسانه اى به نام «کاپیتان نمو» و زیردریایى پیشرفته اش با نام «ناتیلوس» را به خوانندگانش معرفى کرد. داستان «جزیره اسرارآمیز» هم اثر بعدى است که بارها در سینما بر روى پرده رفت و در آن «ژول ورن» دانش بشرى و اکتشافات عظیم او را در خلال یک داستان با ضرباهنگ تند روایت کرد. جالب است بدانید اولین زیردریایى که در سال 1886 توسط دو انگلیسى ساخته شد و همچنین اولین زیردریایى با سوخت هسته اى ساخته شده به سال 1955 به یاد «ژول ورن» ، «ناتیلوس» نامگذارى شد.
 بسیار جالب است که این همه تصور و تخیل در باب سفر و اکتشاف و علم درحالى اتفاق مى افتاد که او بسیار کم به سفر رفته بود و تنها یک پرواز24 دقیقه اى با بالن داشت. او در 24 مارس 1905چشم از جهان فرو بست.

www.my537.parsiblog.com

ما پزشکان عاشق خلقت زیبایی، بنام انسان ، توسط خداوندیم

دکتر عیرضا برزگ نژادیان - دکتر رحمت سخنی


ما پزشکان عاشق خلقت زیبایی، بنام انسان ، توسط خداوندیم 


روزی نیست که از من نپرسند، که چرا دهها سایت پزشکی را رایگان مدیریت و به بیمارن کمک و آموزش و درمان از راه دور می کنم ؟و فردی نمانده که نپرسد چه سودو منفعتی ازاین سایتها داشته یا میتوانم داشته باشم؟.ولی کسی نمیتواند باور کند که حتی یک ثانیه نیز به جواب این سوالاتی که پرسیده میشود فکر نکرده و نخواهم کرد . چرا که پزشکی یک عشق بوده و این کارها علاوه بر علاقه یک زکات دادن علم مان است. من علاوه بر رشته پزشکی ،تاریخ را نیز بسیار دوست دارم و در میان میلیونها کلمه وجمله آن یاد گرفته ام که به زحمات دانشمندانی مثل ادیسون که تمام زندگی انسانها از لطف اختراعات فراوان اوست ،با تعمق و آگاهانه نگاه کرده و با احترام نظاره کنم .کجایند آن اندیشمندان و دانشمندانی که شبانه روز خود و خانوادهایشان را وقف نجات و راحتی انسانها کردنده اند؟.کیست که مدعی دادن پاداش در خور و شان این افراد در طول تاریخ باشد ؟. آنچه تاریخ به ما در این باره می آموزد ،بی مهری دولت مردان و سلاطین به مردان و زنانی بوده که همه راحتی مان از آنهاست .کجاست آن مهرورزی ها و دوستی ها که گاه در حد یک حماسه بوده است ؟کجایند آن مردان وزنان بی آلایشی که برای نجات میهن و اعتقاداتشان ،با ارزش ترین سرمایه ،همانا جان شیرین خود را فدا نکردند ؟.زمان جنگ تحمیلی ایران و عراق چه دوستانی که مثل یک گل زیبا برای نجات سرزمین ایران اسلامیمان پرپر شدندو عاشقانه ندای رهبرخود را لبیک گفتند.پس دادن زکات علم آن هم از طرق پیشرفته ای مثل اینترنت کجایش دیوانگی و بطالت وقت میباشد .بقولی کس نخارد پشت من مگر ناخن انگشت من، اینکه من یک پزشکم وبایستی در نجات انسانها بکوشم حرفی نیست ، ولی آیا درمان و پیشگیری از بیماریها کافیست ؟!.پس این همه ادعای مسلمانی ما کجا میرود ؟ کفاری که ما مسلمان انها را قبول نداشته  ، شب و روز بدون در نظر گرفتن رنگ و نژاد و زمان و مکان در طول تاریخ ، بعد قرون وسطی مدام کشف کرده  و اختراع میکنند وجالبترین موضوع این هست که یافتهای خود را نیز به تمام انسانها در تمام جهان بسیار آسان ارائه میکنند. هرچند گاها تعدادی از این افراد با فروش علم خود ، به نان و نوایی نیز میرسند ، ولی مجموعا همه یشان اینگونه نیستند .ولی ما کجای کاریم ؟ راست گفته اند که تاریخ مادر تمام علوم است .یک لحظه به اطرافتان بنگرید آیا کشور مسلمانی است که درگیر جنگ داخلی یا خارجی یا به گونه ای درگیر مشکلات عجیب و غریب سیاسی یا اجتماعی نباشد ؟.منصفانه است که تمام این مشکلات را گردن دشمن و کفار بیاندازیم ؟چه شیعه باشیم و چه سنی آیا به کلمات نمازی که هر روزمیخوانیم لحظه ای آگاهانه میاندیشیم ؟! .فقط اگر در همان سوره توحید و حمد توقف آگاهانه داشته باشیم ، چه اکتشافات درونی و بیرونی فراوانی که آسان بدست نیاوریم.انصاف است مدعی مسلمانی باشیم ،ولی در دنیا ببینیم که فاسدترین حاکم ها و افراد در کشورهای مسلمان زندگی میکنند !! ، یکی خالص ترین ماده مخدر را تولید میکند ، یکی شیعه کشی و یا سنی کشی میکند ، در یکی از آنها فحشا کمترین نمود جامعه یشان  است ،یکی خشونت را با نام دین علنا رواج و ترویج و برادر کشی را یک راه رفتن به بهشت میداند!! ،یکی روی نفت و گاز خدادادی نشسته و اصلا کار نمیکند ولی در عوض هر روز در کاباره ها و دانسینگهای کشورهای کفر در روز روشن به عیاشی می پردازد و مشتری مخصوص اینگونه جاهاست ؟!! ، ودیگری................آنچه که من یا دوستانم در اینترنت انجام میدهیم ،علاوه بر دادن زکات علم خود ، واکسیناسیونی برای تمامی جوانانی که میخواهند در محیطی سالم به دور از هر گونه جهالت ونادانی اجتماعی مسایل پزشکی عمومی و خصوصی خود را مطرح کنند ، میباشد.همه باید مطمئن باشند در تمام طول تاریخ ، پزشکی یک رشته مردمی و خداپسندانه بوده و پزشکان کمترین خطای اخلاقی را نسبت به سایر اقشار جامعه دارند ،هرچند تعداد اندکی از افراد به خاطر نادانی ،جهالت و حسادت وگاها آگاهانه به عمد از روی غرض ورزی چهره خوب و خداپسند و فداکار پزشکان و پرستاران و جامعه پزشکی را خدشه دار میکنند. ولی همین افراد زمان بیماری و حتی مرگ به غیر خدا و انبیا و امامان ،فقط از یک قشر مدد میخواهند ،آن هم پزشکان میباشد !!!.نه اینکه ما سوگند بقراطی خوردیم وبه خاطر آن به مردم برای رفع آلام ودردهایشان کمک میکنیم بلکه قبل و بعد انتخاب این شغل ،عاشق انسانها و در اصل عاشق ذات اقدس خداوندو خلقتهای زیبای اوهستیم ، خلقتی که انسان را در بهترین صورت آفرید.بهر تقدیر این سایت سی و هشمین سایت یا در اصل وبلاگ، مشاوره و آموزش پزشکی در مرکز آموزشی درمانی امام خمینی (ره) شهرستان ارومیه مرکز همیشه سبز آذربایجان غربی بوده واین بار سایت جدید به مدیریت پزشکی جوان ،آگاه ،پزشک دوست داشتنی ،عاشق رفع درد بیماران و آموزش پزشکان جوان و سایر علاقمندان این رشته ، بنام آقای دکتر علیرضا بزرگ نژادیان یکی دیگراز فرزندان برومند آذربایجان همیشه غیور و سرسبز ایران اسلامیمان بوده وبرای ایشان دراین راه به عنوان طراح سایت آرزوی موفقیت و بهکامی از خداوند متعال را داشته و امیدوارم خود و دیگردوستان همراهشان عاقبت بخیر گردند .

با سپاس دکتر رحمت سخنی از مرکز آموزشی درمانی امام خمینی (ره) ارومیه

www.ab486.parsiblog.com

قصه پسرک بیسواد چوپانی که پزشک متخصص شد!!

دکترمحمد علی اسلامی - دکتر مهدی جباری - دکتر صادق بسایی - دکتر رحمت سخنی 

قصه پسرک بیسواد چوپانی که پزشک متخصص شد!! 

با اون از سال سوم پزشکی بعبارتی از دوره فیزیوپاتولوژی، تا اتمام دوره پزشکی عمومی هم دوره بودیم . فرد بسیار با سواد ،متین ، کم حرف ،و دانشجویی ممتاز بود .همیشه یا در کتابخانه یا خوابگاه مشغول مطالعه کتب پزشکی بوده و با سیاست رابطه خوبی نداشت .درنگاهش همیشه غمی از دوران گذشته موج میزد .سعی میکردم زیاد کنجکاوی نکنم تا اینکه یک روزکه بسیار در خودم غرق  بودم علت ناراحتی مرا پرسید . من هم به خاطر صمیمیت فراوانی که مابین ما بود ناخواسته شروع کردم به گفتن از مشکلاتی که در خانواده وتحصیلات دوران پزشکی ، به خاطرنبود پدر و مادر شهیدم ایجاد شده بود ، و شکوه های فراوان کردم .اون هم بسیار با متانت به حرفهایم گوش نمود ومرا دلداری داد و گفت : هستند کسانی که وضع شان از تو نیز بدتر است بعدا از زبان خودش بعد فارغ التحصیلی داستان زندگیش را شیندم که تعریف و شیندن آن برای شما خواننده گرامی خالی از لطف نخواهد بود .او چنین تعریف میکند: می خواهم برایت داستانی بگویم که احتمالا کمتر شنیده ای و شروع کرد به گفتن یک داستان که در یکی از روستاهای یک شهرستان مرزی بسیار محروم آذربایجان غربی اتفاق افتاده بود او میگوید : پسری در آن روستا بوده که هیچکس به غیر از یک بردار و یک گاو !!در دنیا نداشته است و متاسفانه به علت فقر شدیدتا سیزده سالگی بیسواد بوده و چوپانی میکرداو ادامه داد : این پسر به خاطر فقر وفلاکت قادر نبوده به مدرسه برود، ولی از طرفی بخاطر علاقه شدیدبه سواد آموزی بعد تعطیلی روزانه مدارس از بچه های مدرسه تقاضا میکرده آنچه راکه در مدرسه یاد گرفته اند به او نیز یاد بدهند .که البته همیشه مورد تمسخر هم سن و سالان خودش که در مدرسه بودند قرار میگرفته است . ولی همه میدانیم که در تمام دنیا آنچه وجود داشته و دارد و خواهد داشت خوبی و مهربانی است که از طرف خداوندمتعال به ودیعه گذاشته شده است که خود این مسله به نوعی نشانگر راز و زیبایی خلقت و هدف دار بودن آن میباشد بعبارتی این خوبی هست که حاکم برجهان هدف دار است و بدی جایی در آن نداشته و ماندگار نیست ..بهر حال پسر بچه داستان ما ،علاوه بر چوپانی از بچه های مهربان روستا علم را به صورت غیر حضوری یاد میگیرد .بعد سالها روزی اتفاق جالبی میافتد، چند معلم نهضت سواد آموزی که برای ارزیابی سواد دانش آموزان منطقه آمده بودند متوجه می شوند که اکثر دانش آموزان منطقه از سواد مناسبی برخوردار نیستند و با ناامیدی در راه برگشت بودند که پسر بچه چوپانی را می بینند که روی زمین با چوبی مسله ریاضی سال پنجم ابتدایی را بخوبی در حال حل کردن است .از پسرک میپرسند چرا در امتحان مدرسه حاضر نبودی ؟پسرک جواب میدهد ببخشید من دانش آموز مدرسه نبوده و یک چوپان بیش نیستم ومدرسه نمیروم و سواد نیز ندارم!!؟.معلمین و بازرسین با شک و تردید گفته های پسرک چوپان را باورنکرده و به خانه فقیرانه ،برادر پسرک میروند و با تعجب به واقعیات تلخی از قبیل فقر شدید و عدم رفتن پسرک به مدرسه پی می برند .اما آنچه باعث شگفتی آنها میشود علم این کودک بوده که به تمام سوالات معلمین تا حد یک دانش اموز پنجم ابتدایی ،پاسخ میدهد.بعبارت ساده تر یک امیر کبیر دیگری پیدا میکنند، با این تفاوت که امیر کبیر در یک محیط شاهانه ،دزدکی درس فرا میگرفت ولی این کودک در فقر کامل و کار چوپانی !!! در بی بضاعتی کامل علم را با بضاعتی مطلق دریافت میکرد.معلمین در چندین مرحله و امتحانات مکرر نهایتا به این نتیجه میرسند ،که در تمام اون روستاها تنها فردی که از همه دانش آموزان باسوادتر و علاقمندتر میباشد این کودک چوپان است .با همت آنها وانجام امتحان رسمی به این کودک در سیزده سالگی گواهی اتمام دوره ابتدایی را می دهند و کمکهای لازم را در دوره راهنمایی نیز به او انجام میدهند .این پسرچوپان جالبه سه سال راهنمایی را در دو سال با معدل عالی تمام میکند و بالاخره بعد اتمام دوره دبیرستان در رشته پزشکی با رتبه خوب قبول شده و دوره پزشکی را نیزبا موفقیت و رتبه عالی به پایان رسانده و چهارمین نفر کل دانشگاه میشود .بعد دوره سربازی در یکی از بهترین رشته های تخصصی پزشکی قبول و آلان جز بهترین و با اخلاق ترین پزشکان متخصص آذربایجان غربی مبیاشد..این سایت پزشکی سی و هفتمین سایت مشاوره است که در مرکز آموزشی درمانی امام خمینی (ره) ارومیه مرکز همیشه سبز آذربایجان غربی به صورت جداگانه ایجاد و انشالله که جوانان ایران اسلامی مخصوصا آذربایجان همیشه قهرمان و غیوربا دادن زکات علم و ایجاد بستر مناسب مشاوره رایگان برای رفع آلام بیماران و آموزش دانشجویان پزشکی و علاقمندان دیگر فراهم آورند.من به عنوان طراح سایت فوق به آقای دکتر مهدی جباری که بعد از این مدیریت سایت زیر را بعهده خواهند گرفت از خداوند متعال آرزوی سلامتی و پیروزی در تمام مراحل تحصیل و زندگیشان را خواستارم .

با سپاس دکتر رحمت سخنی از مرکز آموزشی درمانی امام خمینی (ره) ارومیه طراح سایت

www.mg1348.parsiblog.com

افتتاح سایت مشاوره پزشکی خانم دکتر فریده نظری درعید قربان

 دکتر رحمت سخنی Dr.Rahmat Sokhani

افتتاح سایت مشاوره پزشکی خانم دکتر فریده نظری درعید قربان


یادمه سالها  قبل روزی صبح زود مادرم همه رابه زور بیدار کرده تا به جایی برویم،با خواب آلودگی کودکانه میگم: مامان تراخدا بگذار بخوابم ،ساعت شش نشده است .مادرم در جواب گفت : بلند شو که کار زیاد داریم .بعد صبحانه فهمیدم که مهمانی در راه هست که باید به پیشوازش برویم .خمیازه کشان تکه نان خشکی که در دستم بود به دهان برده و تلوتلو خوران با خانواده جلوی در یکی از همسایه ها میریم .دهانم از شگفتی باز مانده وخواب از سرم می پرد. همه دوستانم مثل حسن ،علی ، عبدالله ،کامران  و دخترهاو پیرزنان و اکثر مردان جمع شده بودند. مگه اینجاچه خبرشده است ؟خدایی نکرده کسی مرده ؟. از الک دولک بازی کردن و هفت سنگ بچه هاخبری نبود .زنان طبق معمول پچ پچ میکردند ومردان بزرگتر تسبیح به دست مرتب صلوات میفرستادند. گوسفندبیچاره ای را کشان کشان، قصاب محله از وانتی پیاده کرده ویکی ناگاه فریاد کشید و گفت : اومدند اومدند ، صلوات و همه شروع کردند به صلوات فرستادن ،طولی نکشید ماشینی  که بدنبالش مردم زیادی میدویدند نزدیک شد. من که بچه بودم پیش خودم گفتم پسر نکنه مسابقه باشه و به برنده اش جایزه بدهند ؟پس چرا من از غافله دور بمانم. به همین دلیل من نیز به جمع دوندگان اضافه شدم .بالاخره ماشین جلوی خانه همان همسایه ای که مردم از صبح جمع شده بودند ایستاد و فرد کچلی راکه یک عرق چین به سر داشت ،صلوات گویان با احترام پیاده کردند.مرد را با زحمت فراوان به خانه همسایه بردند از بس جمعیت زیاد بود من نتوانستم با وجود ریزنقشی که داشتم ،وارد خانه شوم .به همین دلیل به بالای بام خانه یمان رفته و از آنجاچونکه تمام خانه ها یک طبقه بوده و به هم راه داشتند به بام خانه همسایه فوق رفته واز نردبان به داخل حیاطشان پریدم .بعد مدتها بالا و پایین پریدن به زور خودم را کنار مردکچل کشاندم با تعجب دیدم بابا این که علی آقا صاحب همون خونه است !!!.ولی این علی آقا با علی آقایی که من میشناختم فرق میکرد. این یکی آرام ،ساکت ویک چهره خوبی داشت که در آن دوران بچگی معادلی براش نمیتوانستم پیدا کنم .همه یکی یکی دست و صورت اورا می بوسیدند و زنان نیزباخم کردن سر به او ادای احترام میکردند .من نیز نیز با چالاکی جلو رفته سرم را خم کرده و به او احترام گذاشتم !! و تا خواستم دستش رابوسم او اجازه نداد ، پیشانیم را بوسید و گفت : رحمت جان الهی قسمت تو هم بشه !! وبعد مرا کنار خودش نشاند.تعدادی به آرامی گریه میکردندومن باز هیچ متوجه موضوع نبودم ،چون بچه بودم خیال میکردم این هم مثل آتش بازی چهارشنبه سوری فقط یک رسم بوده  ، ولی آخرش را نمی دانستم .بالاخره مرد همسایه شروع کرد به زبان گشودن و ما نیز هاج وواج غرق در گفته های اون به سیر و سفر در رویاها فرو رفتیم .بعد از مدتی فهمیدم مسافری که میگفتند ،اونه !! وبه زیارت خانه خدا رفته است .اون  وقتها با هواپیما به مکه نمی رفتند (البته پولها استثنا بودند) بلکه با ماشین وگاهی با کشتی بعد طی ماهها به زیارت خانه خدا مشرف میشدند .همینطور که مرد همسایه از مسافرت خود میگفت دیدم از پشت خانمی با قیچی قسمتی از پیراهن مرد همسایه را برید !!؟.این کار را زنان یکی پس از دیگری بی سروصدا انجام دادند.وقتی ملای محله وارد خانه شد همه به احترام او بلند شدند وقتی حاجی بلند شد، کت و پیراهنش از پشت تکه تکه شده  و شکل خنده داری به مرد همسایه داده بودند!!. تا حاجی اینو دید اصلا ناراحت نشد بلکه با اجازه همسایه ها به اتاقی رفته و لباسهای خودش را که با اونها به مکه رفته بود در آورده و  به مردمی که اونجا بودند داد . زنان و بچه ها لباسهای حاجی را تکه تکه کردند و برداشتند .من هرچقدر این ور اون ور پریدم چیزی بدستم نرسید و کم مانده بودکه گریه کنم .حاجی تا این را دید گفت : پسرم ناراحت نشو برای تو از مکه آب زمزم آورده ام که بهتر ازاین لباسها است.از یکی پرسیدم چرا لباسهای حاجی را تکه تکه کردید؟گفتنند : تبرکه !!گفتم : تبرک یعنی چه ؟یکی گفت :برای اینکه این مرد ماهها با زحمت فراوان به خانه خدا رفته و چند مدت ماه نیز با این لباسها در کنار خانه خدا و مدینه و قبور و مسجد پیامبر (ص) بوده و انها را لمس کرده است و با خدای خودش از نزدیک راز ونیاز کرده و تطهیر شده ،پس لباسهای او تبرک است و نگه داشتن ]نها صواب دارد. از طرفی این مرد قبل رفتن از همه حلالیت گرفته و تمام قرضهای خود را داده است پس فرد مقدسی است .از اون موقع به بعد جاجیان و کلمه حاجی برام مقدس شد .ولی نمیدانم امروزه من در اشتباهم یا چون عینکی شده ام اشتباه میبینم چونکه از اون حاجیهایی که بتوانند در طول عمرشان حداکثر یکی و دوبار به مکه رفته و از همه حلالیت بخواهندکسی را نمی بینم حاجی هایی را میبینم که کمترین کارشان شرارت و ایجاد بدبینی و دورنمودن جوانان از دین با کارهای زشتشان است .کسی را نمی بینم که به صورت واقعی از کسی حلالیت بگیرد و این کار بیشتر تفننی و چشم هم چشمی شده است .قبل آمدن از مکه چنان درودیوارهای خانه و کوچه ها را با پارچه های رنگین با کلمات عوام فریب پر میکنند که باعث دودلی جوانان پاک مسلمان و خنده اقلیتهای دیگر مذهبی نسبت به دین و مذهب مان شده است .کاش روزی بیاید که نفاق و دورویی دوباره از جامعه ما دور شود. حال چرا این خاطره در اولین پست این سایت آورده ام به خاطر این بود که سی و ششمین سایت پزشکی مرکز آموزشی درمانی امام خمینی (ره) شهرستان ارومیه مرکز همیشه سر سبز و غیور و مرزدار آذربایجان غربی به مدیریت خانم دکتر فریده نظری که فردی مسلمان ،آگاه،صبور،باسواد،خانواده دوست ،وفعال درست در روز عید قربان به دست این حقیر طراحی که علاوه بر آرزوی سلامتی برای ایشان و خانواده یشان امیدوارم با افتتاح این سایت در رفع آلام بیماران رنجور و آموزش دانشجویان پزشکی ،پرستاری و...دیگر علاقمندان نقش بسزایی داشته باشند .

با سپاس دکتر رحمت سخنی از مرکر آموزش درمانی امام خمینی (ره) ارومیه

www.fn30.parsiblog.com

فرارمغزهای کشوراسلامی مان تا کی ؟

دکتر علی نوروزی - دکتر رحمت سخنی


فرارمغزهای کشوراسلامی مان تا کی ؟ 


اون روز یادمه هوای بسیار سردی بود و من آب چاه را برای شستن لباسهاتلمبه میکردم . بچه بودم و این کار برام بسیار سخت می نمود. از شدت سرما بدنم مثل یک تکه یخ شده بود ، مادرم هی میگفت پسرم کم مونده لباسها تموم بشه کمی هم آب چاه را  تلمبه بزن قربون دستانت برم .ولی مگه این کار تمام شدنی بود هر روز این کار ادامه می یافت .هیچ کدام از همسایه ها با اینکه در وسط شهر اقامت داشتیم از آب شیر لوله کشی شده استفاده نمی کردند . اما همه دلشان مثل آب چشمه پاک و زلال بود ما قدر همان آب چاه را می دانستیم.حالا که تو سوپر مارکتها می بینم که آب را با نام آب معدنی می فروشند به یاد اون  روزها میفتم که با چه سختی آب تهیه میکردیم و چه مشکلاتی که برای تهیه آب متحمل نمی شدیم .اما این باعث نمی شد که باآنهمه مشکلات با همدیگر مهربان نباشیم وکمک به همنوع و فقرا از تکالیف واجب در کنار مسجد رفتن ندانیم و هر پسر و دختری تحصیل را حتی در معمولترین مدارس شهر را بزرگترین آرزوی خود نداند. ولی امروزه با وجود آب پاکیزه شهری !!! آنچه نمی بینم صداقت ،کمک به همنوع ، و رفع مشکلات فقراست .ولی آنچه با تمام شرم آوری در روز روشن می بینیم دروغ ، فساد اداری ، رشوه ، فقر ، نفاق ، تزویر ، نرفتن به مساجد ، ترک نماز و روزه ، رواج آشکار قاچاق ، فحشای علنی ، فرار جوانان مخصوصا دختران و زنان از خانه ، افزایش خوکشی و بیماریهای روانی ، پدیدار شدن مجدد حاشیه نشینی دور شهرها همچون رژیم ملعون پهلوی ، ترک تحصیل پسران و دختران بخاطر فقر خانواده ها، افزایش مناقشات سیاسی فقط بخاطر منافع شخصی نه منافع مردمی یا دینی ، فقیرتر شدن فقرا و ثروتمندتر شدن ثروتمندان ، از یاد بردن خانواه های شهدا و جانبازان وبی رنگ شدن حضور این افراد در تمام سطوح جامعه ،.......چه روزهایی را که ما پزشکان در بیمارستانها با صحنه های دلخراش خودکشی جوانان سپری نمی کنیم. چه روزهایی که جوانان معتاد شده را  مثل یک پیرمرد و پیر زن کشان کشان به اورژانسها نمی آورند .آیا برای این جوانان فریاد رسی نیست کجایند مدعیان نجات کشور که ببینند این جوانان چگونه ذره ذره آب میشوند و مظلومانه در بیغوله هایی جان میدهند .ما پزشکان به  چند  نفر از این جوانان میتوانیم کمک کنیم؟آیا زمان آن نرسیده مدیران بیسواد ونالایق از پستهای مهم کشوری کنار رفته و جای خود را به افراد لایق ، انسان دوست ، مومن وبا سواد بدون وابستگی به گروههای سیاسی بدهند؟.آیا بهتر نیست دولت مردان کشورمان چند روزی مهمان کشورهای بزرگی مثل چین شوند تا ببینند چگونه با وجود یک ونیم میلیارد نفر جمعیت کشورشان نه تنها جهت رفاه مردمشان میکوشند بلکه ادعای آقایی دنیا را از نظر اقتصادی دارند؟.فرار مغزها تا کی باید ادامه یابد ؟کجای این مسئله  اسلامی هست که جوانان و نوابغ و افراد خوش فکرمان بخاطر مسایل بسیار جزیی از کشورفراری یا مهاجرت نمایند .پس بیایید وبیاییم کنارهم جمع شده و نگذریم دشمنانمان از فرصت استفاده کرده و به ریش مان بخندند.در این راستا تعدادی از پزشکان و پرستاران و دیگر علاقمندان مرکز آموزش درمانی امام خمینی (ره) شهرستان ارومیه مرکز همیشه سبز و غیور آذربایجان غربی دور هم جمع شدیم تا از طریق علوم پیشرفته روز مثل اینترنت به آموزش دانشجویان و علاقمندان و مشاوره بیمارا ن بپرداخته و به نوعی زکات علم خود را بپردازیم. از این به بعد سایت زیر به مدیریت فرزندباسواد ،مهربان،باتجربه،علاقمند رفع آلام ومشکلات بیماران از خطه غیور آذربایجان بنام آقای دکتر علی نوروزی خواهد بود ومن نیز از خداوند متعال آرزوی موفقیت و پیروزی رابرای ایشان در تمام مراحل زندگیشان را خواستارم .

باسپاس دکتر رحمت سخنی از مرکز آموزشی درمانی امام خمینی (ره) ارومیه طراحی سایت

  www.alin1341.parsiblog.com